سلام به همه! روز جمعه من و ماماني و بابايي براي يه كاري كه تفريح نبود! رفتيم گردنه حيران، خيلي خوب و باصفا بود، كارمون كه تموم شد گفتيم حالا كه تا اينجا اومديم يه سر هم بريم آستارا و رفتيم! وقتي رسيديم اونجا يه دور كه تو شهر و ساحل زديم، عصر شد و گفتيم حالا كه تا اينجا اومديم شب هم بمونيم و مونديم! خلاصه رفتيم يه سوئيت در نزديك ترين نقطه به دريا گرفتيم و از پنجره اش تا ساعتها دريا رو تماشا كرديم! بابايي ميگفت دخترم يه جايي رو برات گرفتم كه ميتوني از پنجره اش شيرجه بري تو دريا! من كه براي اولين بار بود دريا رو ديدم اصلا به روي خودم نياوردم كه پديده جالبيه و كلي حال ماماني و بابايي از بي تفاوتي من به دريا وموج و آب و ساحل گرفته ش...